من و پدرم...

ساخت وبلاگ
به نام ایزد پاک سرشت...
تمام لذت عمرم همین است, که مولایم امیرالمومنین است.
دو سال پیش روز مادر و روز معلم با هم یکی شد و حال روز معلم و روز پدر!
پدر در واژه نمیگنجد. در حرف نمیگنجد. پدر یعنی عمل. یعنی نگاهی به خودت بیندازی و ببینیش!
پدرم تو اولین معلم زندگیم بودی و چه خوب که انقدر ماههای شمسی و قمری با هم تفاهم دارند تا یک بار دیگر هم بودن این دو واژه را در زندگیم به رخم بکشند!
پدرم از خستگیهای این روزهایت نمینویسم! مینویسم از تو که بودی  تا امروز باشم. هستی تا سرپا باشم...  از تو مینویسم که نگفتی و عمل کردی و دیدم. اعتماد کردی و فهمیدم...  سکوت کردی و احساس کردم در سکوتت عظمتی چون بلند ترین کوهای دنیا پشتم است...
پدرم هروز زندگیم روز توست.
---
من و پدرم:
یک- پدرم در پشت بام مشغول درست کردن آنتن  تلویزیون است و من چهار دست و پا دور از چشم آنها بالای نرده بام!! پدرم که مرا دید اگر هول میکرد من یک ساله و نیم از آن بالا پرت میشدم! آرام در سخت ترین شرایط خودش را به من رساند و   گرفتم!
2- شب هال خانه... توپی کوچک و من و پدرم... شب هال خانه. پدرم کوسه شده و من به پشتش! شب هال خانه, از دور میدوم به سمتش و کشتی آغاز میشود...
3- پشته کامیون پلاستیکیم نشسته ام و تو هولم میدهی... روی دوچرخهم نشستهم و تو اول کمکیهایم را بالا میدهی و بعد یکی از آنها را باز میکنی و در نهایت آن یکی را هم باز میکنی و من یاد میگیرم...
4- پشت میزت در دفترت نشسته ام و تو کل روز را برای این که من بازیم بهم نخورد کارهایت را سر پا یا روی مبل انجام میدهی... داخل ماشین نشستهم و پشتی صندلیت را تکان میدهم و تو فرمان را میچرخانی تا من خوشحال شوم و فکر کنم زور تکان دادن ماشین را دارم!!! داشتم چون تو بودی... برای اولین بار به اعتماد بودنت کل عرض استخر پر عمق را تنها شنا کردهم و شنا را آموختم چون تو بودی...
5- اولین روز  پیش دبستانیم هست و تنها خوشیم این است که پنجشنبه ها را مثل تو تعطیلم!!!
6- نصف شب است تازه به کرج رسیده ای تلفن زنگ میزند... من که خانه خاله م با خواهرم مانده ام گریه میکنم و تو  لباس عوض نکرده این همه راه را برمیگردی تهران که مرا بیاری و من تا در ماشین بسته میشود میخوابم و در آغوش تو به تخت خوابم میرسم...
7- تهران را زیر پا گذاشته ای تا دستگاه پلکینز برایم پیدا کنی تا به راحتی بنویسم!!!
8-  زندگی بی انصافی میکند و خدا را شکر که بی انصاف است تا امروز روی پای خودم بایستم! سختیهای زیادی را تحمل میکنی بچه ام اما میفهمم! یک شبه پیر میشوی بچه ام بازی میکنم اما میفهمم! چقدر دلم میخواست بزرگ بودم تا کنارت میایستادم!!! همان روزهاست... روزهای بی معرفتی دنیا اما تو همانی!  معده ات  درد میکند اما منو به استخر برده ای... با خواهرم دعوا کرده ام و گفته ای اگر معذرت خواهی کنم به استادیوم میبریم. و بردی... عاشق والیبالم! برایم شیپور خریدی و پا به پایم ایران را با هم تشویق کردیم.. آن موقع با هم روی سکو ها بودیم و ده سال بعد باز هم تو روی سکو ها اما این بار من در زمین گلبال!
9- صبح زمستان هوای سرد و تاریک. کلاه  گذاشتمو شال دور گردنم بسته ام و تو کنارم هستی تا در آن بی ماشینی اول صبح مرا به مدرسه برسانی!  حاضری این سختیها را بکشی اما من خوابگاه نمانم! هرچند که اگر همان موقع تصمیم میگرفتم خوابگاه بمانم باز هم پشتم بودی... در همان سرما چند ماه باز هم زندگی روی بدش را به تو نشان داده است! کاری نداری!!! تا ظهر  پارک جلوی مدرسهم نشسته ای تا ظهر مرا به خانه برسانی. بچهم اما میفهمم...
10- از پشت میز مدیریت به پشت فرمان تاکسی مینشینی و دم نمیزنی تا بفهمم مال حلال خوردن  بها دارد. و میفهمم.
11- ماه رمضان است سر تمرین گلبال. بیحالیم رو میبینی و غری نمیزنی که چرا زبان روزه تمرین میکنم!
تو همانی هستی که وقتی دوم راهنمایی بودم یک هفته پشت سرم میآمدی تا مطمئن بشی میتوانم تنها بیرون بروم!و من آموختم...
صبورانه برایم حرف زدی و به دنیای ناتمام سؤالاتم جواب دادی تا امروز بشوم اینی که هستم! هرچند خیلی مانده تا بشوم آنی که باید بشوم!
12- روز قبل از اعزام به مالزی هست و به سالن آمدی تا آخرین بازی تدارکاتی ما رو هم ببینی و    وسایل اضافهم را به خانه  ببری... از نیمکت نشینیم ناراحتی اما وقتی هفته بعد مشغول رانندگی هستی و موج رادیوت روی شبکه ورزش پخش و صدای "شهاب قاسمی" را میشنوی که  مشغول گزارش بازی فینال وقتی میفهمی کل مسابقات را فیکس بازی کردهم و حالا هم چپ تیم نشستهم دیگر دیر رسیدن سرویست برایت مهم نیست! تمام وجودت  میشود گوشت. وقتی گل دوم را میزنم تو هم روی ترمز میزنی!!!
13- فرودگاه امام خمینی. در آغوشت که میگیرم خستگی هفت سالهم و خستگی هفت سالهت از تنمان در میرود...
پدرم من و تو روزهای بد و خوب زیادی با هم داشته ایم. اگر امروز میخوانم نتیجه کلیله و دمنه خواندنهایت برایم است! اگر امروز مینویسم نتیجه دیدن نوشتنهایت است! اگر امروز حرفه ای ورزش میکنم نتیجه همان توپ بازیهای دو نفرمان   است. اگر هستم  مدیون بودنت هستم...
حالا بزرگ  شدم اما هنوز هم پشتم به گرمای وجودت گرمه.
پی نوشت: شب تولد حضرت علی (ع) و روز پدر مبارک.
همه دنیا بخاد و تو بگی نه, نخاد و تو بگی آره تموم.
همین که اول و آخر تو هستی, به محتاج تو محتاجی حروم.
یا علی. بعد از مدت ها....
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27