بعد از مدت ها.

ساخت وبلاگ

رها نیستی، سنگینی! سبکی! چیز پک و پاره ای هستی در جهان. خیلی تعریف دقیقی از خودت نداری.

سنگینی و سبک. آنقدر از دست دادی که حس میکنی چیزی برایت نمانده و آنقدر به دوش میکشی که حس میکنی کم کم داری فرو میروی.

چطور میتوانی حتی بازنده خوبی باشی؟ چطور میشود بهتر باخت؟

بعد از مدت ها....
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1402 ساعت: 14:50

این روزها بی حوصله شده ام. یک جور کم طاقتی مزمن. انگار کن آستانه تحملت را کشیده باشن پایین. کوچکترین مسئله میتواند تا سرحد انفجار برساندم. نمیدانم زیادی یکجا نشینی این بلا را سرم آورده یا حماقتهای آشکار اطرافیان. مدام با خودم میگویم تو عصبانی نیستی پسر.به خودم میگویم پسر تو استاد باختنی، تو برد و باخت زیاد دیده ای. تو خودت بارها گل آخر را زده ای، تو خودت بارها گل آخر را خورده ای. مگر اشتباه تو باعث نشد تیم نتواند برود فینال؟ مگر تو نبودی که عجیب ترین توپ را از روی خط در آوردی تا بازی را ببرید؟ پس چرا حالا باید اشتباه فلان بازیکن استقلال انقدر عصبیت کند؟ آروم لعنتی آروم... اصلا مهم نیست طاقچه سرت را کلاه بزارد. اصلا مهم نیست چهل هزار تومانت را بگیرد و بعد ببینی هیچ کدام از کتابهایی که میخواستی توی کتابخانه  عمومیش نیست. اصلا مهم نیست رفیقت دوبار کرونا بگیرد، توی شیفت کرونا نفسش بند بیایید و باز کسی دورت باشد که حتی حاضر نباشد یک ماسک ساده بزند. آرام پسر... هیچ چیزی به تو ربطی ندارد. دوباره شروع کن. مثل ماراتون های قبلی زندگیت. چیزهای جدید یاد بگیر. دنیا رو بخور پسر. الان وقت ایستادن نیست. نفس بگیر و دوباره بدو. تو همان کسی هستی که همیشه برای خواسته هایت جنگیده ای. مگر صبح جمعه که همه خواب  بودن با هزار بدبختی خودت را نرساندی به کارگاه داستان؟ مگر توی برف که همه توی خانه بودن تو سر تمرین وزنه نمیزدی؟ مگر دو سال چهار صبح بیدار نشدی که خوابگاه نمانی؟ لعنتی دوباره...  آرام باش و هنوز ایمان داشته باش فقط صبر  میتواند همه چیز را درست  کند.کمی مرز بین صبر و انفعال را گم کرده ام. ولی به زودی پیدایش میکنم. به زودی کمی نظم میدهم به این اوضاع. شاید آن موقع کمی آر بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 7:37

این روزها زیاد به یاد بعضی از صحنه های داستان "فتح نامه مغان" "گلشیری" میافتم. یاد آن مجسمه ای که آرام آرام پایین کشیده شد، یاد شیشه های شکسته میخانه ها.یاد سقوط و خاک پر از خون و شراب...---بالاخره توی دهه محرم شیشه های دو  میخانه آن هم بسته خرد شد. بعد دیگر دست و بالمان باز شد. اول از میخانه مجیدیه شروع کردیم. مشتریها به یک توپ و تشر ما دررفتند.  بطریها را انگار که آجر باشند دست به دست می کردیم و بر جدول پیاده رو می شکستیم.  علی آقا جیغ میزد که آخر نامسلمانها، چرا می شکنید؟ میگفتید میبستم.» بعد جلو یکی را گرفت که: «حسن جون، تو یک چیزی بگو. نگذار مرا به خاک  سیاه بنشانند.) که یکی، نفهمیدم کی، با مشت درست کوبید وسط صورت علی آقا، روی آن بینیقلمی علی آقا و ردیف دندانهای سیاه شده اش. علی آقا گفته بود: «آخر تو چرا، تو که تا همین دیشب...؟»بعد هم همان جا کنار جوی پر از عرق و شراب با بینی و دهانخونی زانو  می زند و ضجه میکشد.  یکی دو روز کار مان همین شده بود. با این همه میخانه «برات» همچنان باز بود.  حتی وقتی مجسمه وسط میدان شاه را کشیدیم پایینبا تریلی و دنگ و فنگ، یک آدم هم پیدا نشد که یک سنگ بی قابلیت به طرف یکی از شیشه های قدی میخانه برات پرت کند. برات از خودمان بود. همشهری بود. سابقه داربود. زندان دیده بود. تریلی هیجده چرخ را خودش آورد. مردم طناب انداخته بودند به یک پای اسب و میکشیدند. با کلنگ افتاده بودند به جان پایه مجسمه، اما اسب همچنانبر دو پایش ایستاده بود. برات که از تریلی پرید پایین کوچه دادیم، با دست قلاب گرفتیم، دست زیر پایش کردیم تا رسید به بالای پایه مجسمه. بعد دیگر خودش به تنهاییتوانست از یک پای اسب بالا بخزد، دم اسب را بگیرد و پ بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 7:37

دیشب   لس آنجلس لیکرز قهرمان N B A شد. هرکسی کمی بسکتبال بداند متوجه میشود یاران پادشاه دفاع کردند. چطور منطقه رنگی را بستند، ریباند ها را مال خود کردند، خسته نشدند و جنگیدند. برای کوبی برایانت بزرگ جنگیدند. برای چهارمین حلقه لبران جیمز. برای برابری با رکورد بوستون، حالا آنها تیمی هستند که در طولانی ترین فصل تاریخ هفدهمین قهرمانی را آوردند. آنها را چه چیزی قهرمان کرد؟ به قول آیدین مقیمی:«دفاع بی نقص» آنها دفاع کردند. دفاع کردند و خسته نشدند. از آسمان خراب شدند سر بازیکنان میامی.در مکتبی که من گلبال بازی کرده ام دفاع حرف اول را میزند، من سالهاست یاد گرفته ام به هر قیمتی نباید گل بخوریم. ما هزار بار دست و پا و سر را داده ایم در راه گرفتن یک توپ.  شیرجه های هشت متری زده ایم، کف دستمان روی پارکت ساییده شده است، سوخته است، ولی توپ گل نشده. بازی های زیادی را اینطور برده ایم. با همین استراتژی قهرمان ایران و آسیا شده ایم... ما یاد گرفته ایم صبور باشیم توی زمین، هر وقت به در و دیوار زدیم بازی را باختیم. بازیهای بزرگ را زمانی بردیم که  صبور بودیم، وارد حاشیه با داور نشدیم، بازیکنان حریف نتوانستند مغزمان را نشانه بگیرند، دفاع کردیم، بدنهایمان را گذاشتیم جلوی توپهای سنگین. گفتیم بیا... توپها با هشتاد کیلومتر سرعت بدنهایمان را کبود کردند ولی ما برنده بودیم. ما له شده از زمین آمدیم بیرون، اما برنده... ما هر وقت ایستادیم، درد کشیدیم، تلاش کردیم ولی زور نزدیم، زخم خوردیم، گذاشتیم جهان با تمام توانش ضربه بزند، برنده شدیم.  بعد از مدتی مشت خوردن، مشتهایمان را گرفتیم بالا، دور قهرمانی زدیم. بازیهای زیادی تنها بوده ایم، تنها بوده ایم جلوی تیم حریف، داور، تماشاگر، فدراسیو بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 7:37

به فلسفه ملال فکر میکنم. به ملال که آدمهای زیادی گرفتارش شده اند. تقریبا حالم از اخبار بهم میخورد و باز انگار زندانم در اخبار. احساس میکنم کمی آرزوهایم را گم کرده ام. مدام از خودم میپرسم: چی خوشحالت م بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41

از بچگیم دنیاهای موازی بسیاری در کنار دنیای خودم داشتم.مثل خیلی های دیگر نه از آدمهای فضایی خبری بود و نه از اتفاقات نشدنی. همه چیز باید در یک واقعیت انکار ناپذیر اتفاق میافتاد. همیشه دوستان فرضی داشت بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41

یک جور حس تنهایی دارم. میگویند غر نزن. غر نمیزنم ولی حس یک مبارزه تنها را دارم. احساس میکنم وسط فینال المپیک هم تیمیهایم یک هو رفته اند کنار و من مانده ام و یک تیم گردن کلفت.خوبه همه چیز پسر بجنگ... ح بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41

شنبه صبح هرچقدر توی خانه فاطمه و سکوتش نشستم برای بازنویسی داستان آخر، نشد که نشد. انگار قفل شده بود همه چیز. بعد یادم افتاد داستانی برای جشنواره زاینده رود فرستادم. پیگیری کردم و دیدم سه شنبه اختتامی بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41

اسباب کشیست و هزار درد بی درمانش.حس خوبی دارم. از رفتن به خانه جدید. از کندن از خانه قدیم. از خانه ای که اگرچه آن نبود! اما نقشه اش همان نقشه خانه های قبلی بود. خانه هایی در یک مجتمع. یک شکل. خانه های بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41

داستانی را بازنویسی می‌کنم. گاهی میان صحنه ها می‌ایستم. احساس می‌کنم آن روزها که می‌نوشتمش از کجای وجودم کندمش؟. صدای خورد شدن دانه دانه استخوانهایم را در هر خط می‌شنوم. گاهی دلم می‌خواهد کارکتری را ک بعد از مدت ها....ادامه مطلب
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 8 اسفند 1398 ساعت: 3:41