احساس میکنم وسط فینال المپیک هم تیمیهایم یک هو رفته اند کنار و من مانده ام و یک تیم گردن کلفت.
خوبه همه چیز پسر بجنگ... حسرت روزهایی را میخورم که به بطالت گذشت. هنوز به بطالت میگذرد بعضیهایشان.
به بنبستها فکر میکنم. راهای فرار از بنبست ها کجان؟ کتابی میخوانم در باره تاریخ اروپا. فکر میکنم اروپا از چه روزهایی گذشته است. قرار است چه چیزهایی ببینم؟؟
از این که به آدمهای موفق حسادت میکنم بدم میآید. ولی هنوز حسادت میکنم.
بعد از دو ماه تمرین میروم. حالم از عضلات ضعیفم بهم میخورد. بدم میآید که توپ میتواند دستانم را کبود کند!. به نظرم باید ورزش کرد. حتی اگر قرار به ادامه ندادن ورزش حرفهی باشد، باید ورزش کرد.
رفقایم که از حال بدشان میگویند، میگویم: همونقدر که احتمال اتفاقات بد وجود داره، همونقدر هم ممکن اتفاقات خوب بیفته. برای خودم اما؛ انگار اثری ندارد.
نباید خسته بشوم. نباید کم بیاورم. باید وحشیانه کار کنم. باید با تمام توانم برای چیزهایی که میخواهم و دوست دارم بجنگم. هنوز چند سالی مانده است تا سپردن زندگی به دست جریان جاری روزها.
---
insagram: mohammadsadegh_afshari
بعد از مدت ها....برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 92