چند خطی برای خودم

ساخت وبلاگ
به باران فکر میکنم. به حمله آبها. کمی بی وجدان شده ام. فعلا باران برای من فقط کیف بوده است و برای هزاران نفر دیگر درد.

 

لذتی در گروی وحشتی...

خوب نمیتوانم بخوانم. نوشتن پیش نمیرود و همه اینها از این تعطیلات زیادی میاد.

یک روز حتما خانه ای میخرم. باید بوی قهوه پر بشود داخلش.

یک روز ساکن یک سرزمین خیلی سرد میشوم.

به پلها فکر میکنم. داستانهایی در باره پلها زیاد است.

خوزستان وضعیتش فوق العاده است و من به سرزمین عزیز ترین هایم فکر میکنم.

کمی با خودم حرفم شده است. فعلا فقط نشسته ام و دویدن میبینم.

دلم یک رفیق تازه میخواهد. یک آدم نو. مثلا یک ساعت حرف بزنیم و مدام من با آدم جدیدی آشنا بشوم.

میترسم. هر وقت به حجم وحشتناک کارهای انجام نشده نگاه میکنم چیزی از وسط تنم رد میشود...

قرار گذاشته بودم چه کارهایی که توی عید نکنم!!! به روال برنامه ها امروز باید مرز هزار  دویست صفحه مطالعه را رد میکردم و نهایتا دویست صفحه خوانده ام.

یک جورهایی انگار چیزی حال نمیدهد....

چه سکانسهایی که برای من فیلم نمیشوند...

هنر رفقایم را میبینم.

کیف میکنم  ازشان. یک زوج درجه یک  موسیقی بلد.

مدام خوابم میآید. مدام خسته ام و همه از سوقات این بهار لعنتیست.

 

 

www.instagram/mohammadsadegh_afshari.com

بعد از مدت ها....
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 19 فروردين 1398 ساعت: 15:01