روز نویسی

ساخت وبلاگ
روز های زندگی من.
1- چقدر داشتن یک دست سالم و درست و حسابی سر تمرین میچسبه.
دسته داره راه میاد. فکر کنم داره آدم میشه.

2 - ترافیک ونک دیوانهم میکنه. حماقت دیکتاتور‌منشانه دوستان هم دیوانگیم را به حد جنون میرسونه.
بیخیال. به ... که نمیفهمن.
من قیمتم انقدرم کم نیست.

3 -  کیف میکنم که راحت میگم: خب نمیام. بیخیال رفیق. گور پدرش بزار هرچی میشه بشه. 

4- دکتر معاینهم نمیکنه و فقط میگه خوبه تمرینات رو شروع کن. حرصم میگیره. لعنتی حداقل یک دستی میزدی به دستم. دوتا بالا پایینش میکردی به 45 هزاری که دادم بیرزد.

6 - ترافیک  قفل شده. خیابان نلسون‌ماندلا را پیاده بالا میآیم. به حقانی میرسم و بعد گاندی را دوباره پایین  میروم. فکر میکنم اگر واقعا این اسمها  به درد شهرم میخورد حالا چه گلستانی داشتیم. هرچند از  بعضی‌هاش هم میترسم. مثل خالد اسلامبولی...

5 - کتاب "در باره نمایش" "سارتر" کتاب باحالی. ولی نمیشه یک نفس خوندش..

6 -  منابعم هنوز جور نشده برای ارشد.   بعضی‌هاش صوتی شده و یکی دوتاییش هم pdf...درستش میکنم...

7 - یک خانمی تو  اینیستاگرام هست به اسم:هدا رستمی" مثل بچه آدم یک جا بند نمیشه. یکله میره سفر.  بهش حسودی میکنم!. اما بعید میدونم آدم این مدل زندگی هم باشم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶ساعت ۱۲:۲۸ ق.ظ  توسط محمد صادق افشاری  | 
بعد از مدت ها....
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 2:50