آخر خط.

ساخت وبلاگ

به نام نقش بنده صفحه خاک...

سلام.

 

باز هم رسیدیم به لحظه روبوسی سال 93 با سال 94 و نمیدانم چه حسی است که انگار باید همه چیز را تحویل سال 94 بدهیم.

نامه من به سال 93:

سلام... خسته نباشی. خب چی بهت بگم؟ انتظار داری باهات دعوا کنم دم رفتن؟ نه! درسته که روزهای بدی داشتی اما روزهای خوبت هم کم نبود. من بی معرفت نیستم که یادم بره!

موافقی با هم کمی گزارش کارت را برای زندگی من ورق بزنیم؟

خب سکوت علامت رضاست.

ببین سال 93 رو تو با بهار شروع کردی.... ای بابا چرا  انقدر کمرنگ نوشتی یکم سخته خوندنش! باید به  مغزم فشار بیارم یادم بیفته اون روزات رو!

خب  فروردینت که مثل همه سالها با تمرین و همین کارهای معمولی گذشت

 اردیبهشت و خردادت هم تنها نکته مهم نرفتن به مسابقات جهانی فنلاند بود!

خلاصه تابستان و پاییز و زمستانت هم آمد. روزهای خوب کم نداشتی. حداقل از وقتی اومدی تحولات زیادی رو با خودت برای من آوردی!

در کل دوستت  داشتم! حالا بیا ببینم! بیا روی سال 94 رو ببوس بعدشم برو بشین تو دفتر خاطرات تا بعدها وقتی داشتم ورقش میزدم ببینمت...

مرسی سال 93.

اما شما جناب سال 94:

سلام... چطوری؟

ببینم نکویی یا نه! از بهارت میشه فهمید نکویی؟

هنوز که نیومدی شور حسینی گرفتت داری دالی میکنی. برو ببینم برو ساعت دو شب بیا...

راستی فکر کنم تو از اون سال  شیطونای! آخه ساعت دو شب بیکاری میایی در میزنی میای تو؟

خب حالا که اومدی! عیبی نداره رات  میدیم دیگه چیکار کنیم؟

خب ببین بیا با هم کمی حرف بزنیم.

جنگ اول به از صلح آخر.

بیا با هم کمی قرار بزاریم!

قرار یک. وقتی سال دیگه این  موقع داشتی میرفتی کول و بارت پر باشه از بدی ها! بدیها رو باید با خودت ببری! دیگه ببخشید مسیولیت که خدا گردنت گذاشته. میخواستی سال نشی.

باید بهم قول بدی تو بهار زیاد فوت کنی! یکم هم اشک بریز تا گلا بخندند! عیبی نداره دیگه!!! از سال 93 یاد بگیر از دیشب داشت گریه خداحافظی میکرد! اما انقدر معرفت داشت که با گریهش هوا رو برای اومدنت پاک کرد.

ببین باید قول بدی تابستون زیاد نری نزدیک خورشید! اصلا بیخیال خورشید بشو خودم برات یک دختر خوب پیدا میکنم! بیا برو ننه سرما رو بگیر باورکن خودم کلی دعات میکنم.

خب پاییز هم که باید خون گریه کنی! بارون لازمیم شدید. زمستون هم قول بده دستگاه برف سازت رو درست کنی که این سال 93 عجیب گدا بود! ده دفعه بهش گفتم برو دستگاهت رو درست کن حرف تو کلهش نرفت که نرفت...

سال 94. ببین من چندتا کار دارم که با اومدنت باید انجام بدم! حالا اونا رو بعدا در گوشت میگم فقط قول بده کمکم کنی. منم قول میدم تلاشم رو چند برابر کنم.

اتمام حجتم رو باهات کردم دیگه خود دانی...

 

 

بر طبق روال هر سال دیوان خاجه را باز میکنم و میخوانم:

گل بی رخ یار خوش نباشد

بی باده بهار خوش نباشد

طرف چمن و طواف بستان

بی لاله عذار خوش نباشد

رقصیدن سرو و حالت گل

بی صوت هزار خوش نباشد

با یار شکرلب گل اندام

بی بوس و کنار خوش نباشد

هر نقش که دست عقل بندد

جز نقش نگار خوش نباشد

جان نقد محقر است حافظ

از بهر نثار خوش نباشد

 

پی نوشت: ذهن پریشانم یارای بیشتر نوشتن را ندارد! بر من ببخشید ضعف قلمم را.

پی نوشت دو: امیدوارم سالی که گذشت دل کسی را نشکسته باشم اما اگر  سهوا مرتکب این گناه  شدم من را به دریادلی خودتان ببخشید.

همه دنیا بخاد و تو بگی نه, نخاد و تو بگی آره تموم.

همین که اول و آخر تو هستی, به محتاج تو محتاجی حروم.

یا علی.

بعد از مدت ها....
ما را در سایت بعد از مدت ها. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadafshari94 بازدید : 102 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27